به انگشت اشاره دست راستم، نخ میبندم، یک نخ نچندان نازک یاسی رنگ تا یادم نرود که دوستت دارم
اگر من بي وفا بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بي وفايي مثل تو ، مرا در دام تنهايي انداخت. اگر اشکهاي من ظاهري است ، حرفهاي دلم دروغين است ، پس چرا بر روي قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنيد که اين قلب شکستني است) تو که با پاهايت بر روي قلبم آمدي و آن را شکستي ، پس چرا هنوز قلبم به اميد فردا ماندني است . فردا دلم را به روياها خوش کرده ام ، رويايي که ديگر تو درون آن نباشي و هيچ ردپايي را از تو درآنجا نبينم که اگر ببينم آتش ميگيرم ، براي هميشه از من دور شو که نميخواهم از غصه بودن تو بميرم. روزي بود روزگاري، تو بودي و من نيز ديوانه تو بودم ، تو قلبم را شکستي ، قصه عشق را ناتمام گذاشتي و رفتي ، قصه را ديگر کسي نخواند ، تو مرا در قصه جا گذاشتي ، قصه تمام شد و من نيز از يادت فراموش شدم. اين ديگر قصه نيست ، حقيقتيست تلخ ، از آنچه در قلب شکسته ام ميگذرد. با اين نفرتي که نسبت به تو دارم ، تا غرورت را بيش از اين نشکسته ام ، قلب هزار رنگت را بردار و از اينجا برو . اگر من بي وفا بودم ، اگر برايت کم گذاشتم و عاشقت نبودم ، پس چرا آن زمان که با تو بودم همه ميگفتند ( ساده بودي که عاشق بودي ، روز و شب اشک ميريختي و ديوانه بودي ، او لايق تو نبود ، تو حتي قلبت را نيز فدايش کردي !)
آهــــــــاي آدمــ ــا، پـاسُخِ "دوســـــتـــــــ دارَم" مرســـ ــي نيــستــــــ...!
و از اينكه فرصتــــ ــــي دوباره هستـــــ يا نــ ــه ؟!... در جوابـــــ صــــ ــدايي بي وقـــــفه مي گفتـــــ: "دستگـ ـاه مشتركــ مورد نــظر خــاموش مي باشــ ـد!!!" مگـــــــر با بــــاد نسبتــ ـــي داري؟... چقــــدر شيبـــ ـــه تــ ـو يک لحظـــــه آمـــ ـــد مــــرا پيچانـــ ــد و رفتــــــ !!!
روزهاي بي توبودن کي ميدونه وقتي قلب عاشق رو ميشکنن
فـ ـاصله يا تـو ... چه فرقـ ـي مي کند ؟ تنــ ـهايـ ـي …!
معشوقــه اش از درختــــ متـنفر نـ ـبود و در دفـ ـتر خاطراتــش نمي نوشتـــ : اشــک هاي من هم به زمــين مي افتــاد اما تـو سيبـــــ را تــرجيح دادی چــــقدر دلم هوايتـــ را مي کند
دلم تنگ است اين شبها يقين دارم که مي داني
به چه ميخندي تو؟
تو که ميخواستي امروز بروي
دفتري بود كه گاهی من و تو مي نوشتيم در آن ز گلايه هايي كه ز دنيا داشتيم
من نوشتم از تو : كه اگر با تو قرارم باشد تا ابد خواب به چشم من بي خواب نخواهد آمد كه اگر دل به دل من بسپاری و اگر همسفر من گردي من تو را خواهم برد تا فراسوي خيال تا بدانجا كه تو باشي و من و عشق و خدا!!! تو نوشتی از من: من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم با تو گريه كردم با تو خنديدم و رفتم تا عشق نازنيم اي يار من نوشتم هر بار با تو خوشبخترين انسانم … ولي افسوس مدتي هست كه ديگر نه قلم دست تو مانده است و نه من !
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
دست بر شانه هایم میزنی تا "تنهایی" م را بتکانی, به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی...
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! |
About![]()
ღسکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیستღ
Home
|
| |
نام : | |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 84952
تعداد مطالب : 36
تعداد نظرات : 120
تعداد آنلاین : 1