ما هم خاطراتی داشتیم :)
نقطه ي امن جهان شيب کم شانه ي توست.. ميثم بشيري
من دیگه چی کار کنم اینا خودشونُ اینجا لینک نکن :@
قدیم ندیما اسم اینجا " قصه گوی تنها " بود ! ...
می خواهم کمی بروم آن سوی دنیا آنجا که آسمان پنجره بیشتر دارد و خدا هم دیدی بهتر ...
ﺩﻭﺳـ♥ـﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻳﻌﻨﻲ : ﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻴﺎﺩﺳﺮﺍﻏﺖ ! ﺍﻣﺎ …. ﺗَﻪِ ﺩﻟﺖ ﺑﮕﯽ : ﺍﻭﻥ … ﺍﻭﻥ … ﺍﻭﻥ .. مغزت بگه کوفتُ اون مرضُ اون !
روي تپه بودند. آفتاب داشت غروب مي کرد. آن دو داشتند مي رقصيدند. ابرها در افق به رنگ نارنجي و بنفش در آمده بودند. دختر سرمست و خوشحال مي خواند: ...
باران در گلوي من ابر ِ کوچکي ست ، ميشود مرا بغل کني؟ قول ميدهد کم گريه کند...! در زير باران حتي به درخواسته چتر نيز چواب رد خواهم داد ميخواهم تنهاييم را به رخ اين هواي 2 نفره بکشم …… …….. باران نبار!!!!!!!!!!!! من نه چتر دارم نبار لعنتي “من” ديگر ” ما” نيستيم خسته ام! از فصل سرد گناه و دلتنگِ روزهاي پاک… باراني بفرست چتر گناه را دور انداخته ام!!
وقتي خيس از باران به خانه رسيدم... برادرم گفت: چرا چتري با خود نبردي..؟ خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردي..؟ پدرم با عصبانيت گفت: تنها وقتي سرما خوردي متوجه خواهي شد...! ..... اما مادرم در حالي که موهاي مرا خشک مي کرد گفت... باران احمق..!! اين است معني "مادر" خلأ نبودشو میشه با تمام وجود حس کرد...
استاد تند و تند حرف ميزند، اما ذهن من جاي ديگري است.
نگاه کن که غم درون ديده ام تو آمدي ز دورها و دورها به راه پرستاره مي کشاني ام کنون که آمديم تا به اوجها نگاه کن که موم شب براه ما تو مي دمي و آفتاب مي شود ترک ميخورد خواب من و آنچه در دلم بود بالشم را خيس ميکند… دل من سخت گرفته…سخت…
خدايــــا ! اينجــ ـايي که هستــــم تقديـــر من استـــ يا تقصيـــر من !! اما ايــن روزها... به لطـف تــــــــــو... انـــتظار را ديـــدني ميكــشـم
به انگشت اشاره دست راستم، نخ میبندم، یک نخ نچندان نازک یاسی رنگ تا یادم نرود که دوستت دارم
اگر من بي وفا بودم ، پس چرا در گذشته تنها بودم، بي وفايي مثل تو ، مرا در دام تنهايي انداخت. اگر اشکهاي من ظاهري است ، حرفهاي دلم دروغين است ، پس چرا بر روي قلبم نوشته که ( لطفا دست نزنيد که اين قلب شکستني است) تو که با پاهايت بر روي قلبم آمدي و آن را شکستي ، پس چرا هنوز قلبم به اميد فردا ماندني است . فردا دلم را به روياها خوش کرده ام ، رويايي که ديگر تو درون آن نباشي و هيچ ردپايي را از تو درآنجا نبينم که اگر ببينم آتش ميگيرم ، براي هميشه از من دور شو که نميخواهم از غصه بودن تو بميرم. روزي بود روزگاري، تو بودي و من نيز ديوانه تو بودم ، تو قلبم را شکستي ، قصه عشق را ناتمام گذاشتي و رفتي ، قصه را ديگر کسي نخواند ، تو مرا در قصه جا گذاشتي ، قصه تمام شد و من نيز از يادت فراموش شدم. اين ديگر قصه نيست ، حقيقتيست تلخ ، از آنچه در قلب شکسته ام ميگذرد. با اين نفرتي که نسبت به تو دارم ، تا غرورت را بيش از اين نشکسته ام ، قلب هزار رنگت را بردار و از اينجا برو . اگر من بي وفا بودم ، اگر برايت کم گذاشتم و عاشقت نبودم ، پس چرا آن زمان که با تو بودم همه ميگفتند ( ساده بودي که عاشق بودي ، روز و شب اشک ميريختي و ديوانه بودي ، او لايق تو نبود ، تو حتي قلبت را نيز فدايش کردي !)
آهــــــــاي آدمــ ــا، پـاسُخِ "دوســـــتـــــــ دارَم" مرســـ ــي نيــستــــــ...! و از اينكه فرصتــــ ــــي دوباره هستـــــ يا نــ ــه ؟!... در جوابـــــ صــــ ــدايي بي وقـــــفه مي گفتـــــ: "دستگـ ـاه مشتركــ مورد نــظر خــاموش مي باشــ ـد!!!" مگـــــــر با بــــاد نسبتــ ـــي داري؟... چقــــدر شيبـــ ـــه تــ ـو يک لحظـــــه آمـــ ـــد مــــرا پيچانـــ ــد و رفتــــــ !!!
روزهاي بي توبودن کي ميدونه وقتي قلب عاشق رو ميشکنن
فـ ـاصله يا تـو ... چه فرقـ ـي مي کند ؟ تنــ ـهايـ ـي …! معشوقــه اش از درختــــ متـنفر نـ ـبود و در دفـ ـتر خاطراتــش نمي نوشتـــ : اشــک هاي من هم به زمــين مي افتــاد اما تـو سيبـــــ را تــرجيح دادی چــــقدر دلم هوايتـــ را مي کند
دلم تنگ است اين شبها يقين دارم که مي داني
|
About![]()
ღسکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیستღ Archivesمرداد 1396مرداد 1395 بهمن 1392 بهمن 1391 آبان 1391 بهمن 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 AuthorsروشنکLinksLinkDump
ツتا مثبت بی نهایتツ کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|